پریشب نمی دونی چه حالی داشتم...
داغون از اون شبایی بود که اگه اراده می کردم اشکام می ریخت...
داغون یاد مرضیه افتاده بودم یاد این همه اتفاق...
این فکرا آدم رو خراب می کنه...
همون لحظه از ته دل خواستم کاش نت داشتم تو خونه یکم می نوشتم...
حالا بهترم و... خدا رو بارها و بارها شکر...
ولی منتظر اون روزهای خوشم که گفتی بعد از سختی میاد...
نظرات شما عزیزان: